من و عشقم سلام این وبلاگ رو تقدیم میکنم به عشقم که با تمام وجود دوستش دارم و هدیه ای از طرف خدا برای خودم میدونمش.
من وهمسری یه ازدواج کاملا سنتی داشتیم
در شهریور سال 1390 دقیقا یک روز بعد از روز قدس اومدن خواستگاری بعد به دلایل مفصلی 29 اسفند 90 تو حرم عقد کردیم فرداشم جشن عقدمون بود و 12 شهریور 91 عروسیمون بود
ایشاالله هر کس به هرکی که مصلحتشه برسه
از خدا به خاطر این نعمت بزرگش که بهم عطا کرده ممنون و سپاسگذارم
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آخرین مطالب نویسندگان
آمار وبلاگ
جمعه 91 شهریور 3 :: 11:19 عصر :: نویسنده : همسر یه سید مهربون
سلام ما قراره ایشاالله اگه خدا بخواد سالگرد عروسیمون مشهد باشیم پارسال هم بعد از عروسی رفتیم مشهد . ولی امسال قراره خونواده هر دوتامون هم همراهمون باشن اگه خدا بخواد و قراره اونجا سالگرد عروسیمونو جشن بگیریم دیروز به این نتیجه رسیدیم که تنها روزی که میتونیم تنهایی یه جشن کوچیک بگیریم همین دیروز بود و من از سید جونم خواستم باهم بریم بیرون چون میخواستم هدیه سالگردعروسیمونو به سلیقه خودش بگیرم براش ولی وقتی رفتیم بیرون سیدم غافلگییرم کرد و در عمل انجام شده قرارم داد و یه گوشواره خوشگل برام گرفت و این شد که سیدم هدیه شو خرید ولی من نخریدم بعدشم سوار تاکسی شدیم که بیایم خونه گفت اااااا پس حواس ت نبود چرا ؟بایستی از اینجا میپیچید گفتم من فکر کردم تو حواست هست بعد به راننده گفت ما ... پیاده میشیم !!!!!!!( یه جوارایی سیدم فیلم بازی کرد تا بازم غافلگیرم کنه ) و این شد که شام رو هم دو نفری رفتیم پدر خوب جاتون خالی خیلی چسبید بعدشم اومدیم خونه همسر نوشت : عزیزم خیلی خدا رو شکر میکنم که تو رو بهم داده .ایشاالله چشم اونایی که نمیتونن خوشبختی ما رو ببینن بترکه . ایشاالله همیشه کنار هم باشیم و همیشه زندگیمون رنگ و بوی خدایی داشته باشه خدا نوشت : خداجونم خیلی ممنونم ازت که همسری به این خوبی و پاکی بهم دادی . کمکم کن قدرشو بدونم و هیچ وقت ناشکری نعمت هایی که بهم دادی رو نکنم . دوستت دارم خداجونم موضوع مطلب : |
||